الیسا جان الیسا جان ، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

ماهک من ......

34 ماهگردت مبارک دختر عزیزم...

عزیز دلم دختر نازنینم یک ماه دیگه گذشتو تو بزرگترو خانم تر شدی و هر چی میگذره  خوردنی تر میشی نازگلم. این روزا خیلی به مامان ملی وابسته شدی و همش دوست داری پیشش بری و چون خیلی به من وایسته بودی و منم از این فرصت استفاده کردم و بیشتر میذاشتمت تا هر دومون از این وابستگی خیلی زیاد در بیایم و شما ناز گل مامان عاشق مغازه رفتن و خرید کردنی با بابا علی میری ولی خدارو شکر وقتی میری واسه خودت فقط یه چیزی انتخاب میکنی و در نهایت اگه بابا بگه یه چیز دیگه هم بگیر اونوقت شاید دو چیز والا اصلا لجبازی نمیکنیو به هر چیزی دست نمیزنی که این منو خیلی خوشحال میکنه و وقتی پیش مامان ملی بودی بهت گفت میای بریم مغازه؟ بلهههههههههههههههههه من میام و دست م...
26 ارديبهشت 1392

مامان ملی من اومد ...

دختر قشنگم چند روزی بود که مامان ملی رفته بود مشهد و ما هم خیلی دلمون واسش تنگ شده بود و تو هم چون همیشه پیشش هستی این چند روز همش میگفتی بریم خونه مامان ملی دیگه چرا نمیریم مگه نیومد ؟ و پشت تلفن به مامان ملی میگفتی بیا دلم تنگ شد دیگه و اونم کلی نازت میدادو میگفت برات حالا چی دوست داری برات بیارم ؟ مامان ملی من دکتلی دوس دارم کااسکه دوس دالم و از همه بیشتر بالبی دوس دارم مامان ملی هم گفت باشه عزیزم و فرداش که تماس گرفته بود بهت گفت همه چی برات گرفتم و تو هر لحظه میرفتی پشت در و میگفتی مامان ملی اومد ؟ منم میگفتم نه عزیزم هنوز نیومد و تو میگفتی آخه برام کادو گرفته بود خواستم ببینم اومد بهم بده یا نه .... خلاصه هم دلت واسه مامان ملی تنگ شده...
20 ارديبهشت 1392

میم مثل مادر...

 مادر   برای سرنوشت من   تو دلواپس ترین بودی   برای اشک های من   همیشه آستین بودی تو ای همیشه غمخوارم تو ای محرم ترین یارم   به نام نامیه مادر همیشه دوستت دارم     عزیز دلم،  مامان گلم ، همدم تنهاییام ،  بهترین دوست تویی   دنیام شونه هات مرحم دردام بهترینی تو برام   ملی جونم عزیزم اول دوستمی و بعد مادرم روزت مبارک   تو بهترینی مامان جونم   به هر کدوم از خاطرات گذشته بر میگردم میبینم چقدر صبوری عزیزم یادمه هیچ وقت ...
13 ارديبهشت 1392

همدم کوچولوی من....

دختر ناز مامان واسه خودش خانمی شده و حسابی واسه مامانی دوست و رفیق شده مخصوصا این روزا که مامان ملی رفته مشهدو من خیلی دلم واسش تنگ شده و دست و دلم به هیچ کاری نمیره آخه خیلی به مامان ملی وابسته هستم و نبودنش اذییتم میکنه اما تو دخملی ناز بیشتر از همیشه دورو برم میگردی و حواست به من هست و حسابی حواسمو پرت میکنی و هر روز برام نمایش اجرا میکنی اونم نمایش گرگم و گله میبرم اونقده صداتو قشنگ تغییر میدی دلم میخواد بخورمت عزیزم  و حسابی با هم بازی میکنیم و تا دوربین و دستم میبینی زودی ژست میگیری قربونت برات هر شعری رو میخونم زودی یاد میگیری و تکرار میکنی عزیزم تازه چند روز پیش داشتم وبلاگتو میدیدم متوجه شدم همراه آهنگ وبلاگت میخونی و همه رو ح...
8 ارديبهشت 1392
1